شماره ٦٧٤: برفروز از مى و زنگ از دل آگاه ببر

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
برفروز از مى و زنگ از دل آگاه ببر
بر فلک جرعه بيفشان کلف از ماه ببر
ثمرى نيست دل خام که بر شاخ رسد
چند روزيش به آتشکده آه ببر
فيض، پروانه هر شمع تنک پرتو نيست
از دل چراغى به سر راه ببر
رزق لب تشنه ارباب توکل باشد
بگذر از دلو ورسن، يوسف ازين چاه ببر
خبرحسرت آغوش تهيدست مرا
يک ره اى هاله بيدرد، به آن ماه ببر
صيقل آينه سينه بود روى گشاد
حاجت خويش به ديوان سحرگاه ببر
صائب از چرخ شکايت ز جوانمردى نيست
اين غبار از دل آگاه به يک آه ببر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید