شماره ٦٥٦: ندارد خاطر آگاه جز غفلت غم ديگر

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
ندارد خاطر آگاه جز غفلت غم ديگر
بغير از فوت وقت اينجا نباشد ماتم ديگر
غم عالم چه حد دارد به گرد عاشقان گردد؟
نمى باشد بغير ازبيغمى اينجا غم ديگر
به خون خوردن توان مسدود کردن رخنه دل را
که اين زخم نمايان رانباشد مرهم ديگر
اگر از خود به تنگي، دست دردامان ساقى زن
که اندازد به هر ساغر ترا درعالم ديگر
مشو اى کعبه رو زنهار از لب تشنگان غافل
که گردد جارى از هر نقش پايت زمزم ديگر
درآن گلشن که بلبل اشک نتواند فرو خوردن
عجب دارم که جوشد خون گل باشبنم ديگر
به آن بلبل سپارد خرده هاى راز خود راگل
که غير زير بال خود ندارد محرم ديگر
به حسن خلق بر دلها توان فرمانروا گشتن
بجز کوچکدلى اينجا نباشد خاتم ديگر
دل آگاه بر صبح نخستين مى برد غيرت
که دارد در بساط عمر اميد دم ديگر
دلى پيش خيال يار خالى مى کنم صائب
ندارد کوهکن جز نقش شيرين همدم ديگر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید