شماره ٦٤٤: به نادانى کند اقرارهرکس هست داناتر

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
به نادانى کند اقرارهرکس هست داناتر
زحيرت پرده خواب است هر چشمى که بيناتر
نهفتم دردل صد پاره رازعشق ازين غافل
که بوى گل زبرگ گل شود صد پرده رسواتر
به پيرى گفتم ازدامان دنيا دست بردارم
ندانستم که درخشکى شود اين خار گيراتر
زسنگينى شودکم لنگر تمکين فلاخن را
دل ديوانه از بند گران گرددسبکپاتر
مکن فکر اقامت درجهان گربينشى دارى
که از ريگ روان کوه است اينجا دشت پيماتر
رعونت از شکست آرزو شد نفس راافزون
که سازد آتش افسرده را خاشاک رعناتر
يکى صد شد زحرف تلخ،شور آن لب ميگون
که از تلخى مى گلرنگ مى گردد گواراتر
رياض حسن او آب وهواى سرکشى دارد
که باشد سبزه خوابيده اش از سرو رعناتر
نبندد حجت ناطق زبان منکران ،ورنه
زعيسى روى شرم آلود مريم بود گوياتر
سفيديهاى مو غماز گردد رو سياهى را
که باشد در ميان شير خالص موى رسواتر
زبال افشانى پروانه روشن مى شود صائب
که عاشق درفراق از وصل مى باشد شکيباتر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید