شماره ٦٤٣: مى شوى آواره از عالم عنان ما مگير

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
مى شوى آواره از عالم عنان ما مگير
راه بر سيلى که دارد روى دريا مگير
بخيه منت جراحت را کند ناسورتر
رشته از مريم مخواه و سوزن از عيسى مگير
رتبه کامل عياران ازمحک ظاهر شود
تن به سنگ کودکان ده ،دامن صحرامگير
گريه هاى تلخ دارد خنده هاى شکرين
گردهد دامن به دستت گل ز استغنامگير
دوزخ نقدست صحبت با خدا بيگانگان
رحم برخود کن ،درين زندان وحشت جامگير
جوش اين ميخانه از رخسار آتشناک توست
اى بهشتى روى از خاک شهيدان پامگير
مى کند ناسور داغ تشنگى راآب شور
چون صدف دندان به دل نه ،آب از دريامگير
مى شود آخربيابان مرگ، جوياى سراب
رحم اگر برپاى خود دارى پى دنيامگير
در سياهى يافت صائب خضر آب زندگى
هيچ دامانى بغير از دامن شبهامگير



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید