شماره ٦٣٤: کى ز خواريهاى غربت مى کند پرواگهر؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
کى ز خواريهاى غربت مى کند پرواگهر؟
دايه از گرديتيمى داشت در دريا گهر
خاکسارى قسمت صاحبدلان امروز نيست
در صدف گرد يتيمى داشت برسيماگهر
جوهر ذاتى به نور عاريت محتاج نيست
درشب تار از فروغ خود شود پيدا گهر
ماه کنعان رابرابر مى کند باسيم قلب
درترازو آن که مى سنجد سخن راباگهر
از تجردپايه روشندلان گرددبلند
جاى بر سر مى دهندش چون شود يکتاگهر
روزى روشندلان از عالم بالابود
آب از دريا نمى گيرد ز استغنا گهر
زير پاى خود نبيند همت سرشار من
گر مرا ريزند چون دريا به زير پاگهر
بى سخن کش هم سخن مى آيد از دل بر زبان
گر به پاى خويش بيرون آيد از درياگهر
نيست ممکن از روانى اشگ رامانع شدن
دارد از بى دست وپايى در گره صد پا گهر
ماه کنعان از غريبى شدعزيز روزگار
پاى مى پيچد به دامان صدف بيجاگهر
مى کند از ساده لوحيها همان يادوطن
گر چه درخاک غريبى مى شود بيناگهر
خاکسارى کم نسازد صائب آب روى مرد
از بهاى خود نمى افتد به زير پا گهر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید