شماره ٦٢٨: حسن دارد در سوارى شوکت و شان دگر

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
حسن دارد در سوارى شوکت و شان دگر
جلوه را در خانه زين هست ميدان دگر
روى شرم آلود او را ديده بان در کارنيست
مى کند هر قطره خوى کارنگهبان دگر
من که با اسلام کار خويش يکرو کرده ام
غمزه کافر نباشد، نامسلمان دگر
جان رسمى زندگى را تلخ بر من کرده بود
از دم تيغ شهادت يافتم جان دگر
طوق منت بر نتابد گردن آزادگان
ترک احسان از کريمان است احسان دگر
از گريبانش برآيد آفتاب بى زوال
هر که جز دامان شب نگرفت دامان دگر
گر چه ساقى و شراب وشيشه وساغر يکى است
هر حبابى را درين بحرست دوران دگر
گر چه هر شيرينيى دل مى برد بى اختيار
شهد گفتار ترا صائب بود شان دگر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید