شماره ٦١٥: گرچه از جان نيست چيزى بابدن نزديکتر

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
گرچه از جان نيست چيزى بابدن نزديکتر
باشد آن جان جهان ازجان به تن نزديکتر
مى کشم دورى ز حيرت ،ورنه با يوسف بود
چشم چون دستار من از پيرهن نزديکتر
خال باآن قرب ازان لبهادهن شيرين نکرد
تلختر هر کس به آن شيرين دهن نزديکتر
پرده شرم است مانع ،ورنه چشم پاک من
باشد از شبنم به آن گل پيرهن نزديکتر
نعل ليلى رادر آتش وحشت مجنون گذاشت
از رميدن شد بر جانان راه من نزديکتر
چون عزيز مصر باغربت مدارا کن که هست
پله غربت به دولت از وطن نزديکتر
گر چه با فانوس باشد درته يک پيرهن
هست با پروانه شمع انجمن نزديکتر
از سخن دست سليمان تکيه گاه مور شد
قرب را راهى نباشد از سخن نزديکتر
مى شود بى دست وپايى شهپر پرواز رزق
آب اين چاه است بى دلو ورسن نزديکتر
از جوانان گرچه نبود دور مرگ ،اما بود
موى چون کافور پيران باکفن نزديکتر
صائب از پاس ادب گرديد ازان زلف دراز
دست کوتاهم به آن سيب ذقن نزديکتر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید