شماره ٥٥١: چندان که خواب صبح بود بر جوان لذيذ

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
چندان که خواب صبح بود بر جوان لذيذ
بيدارى شب است به صاحبدلان لذيذ
پيکان آبدار تو چون ميوه بهشت
گرديده است زخم مرا در دهان لذيذ
هست از طعام لذت اطعام بيشتر
بر ميزبان خورش شود از ميهمان لذيذ
از باده جنون سر هر کس که گرم شد
سنگ ملامت است چو رطل گران لذيذ
آن تيغ آبدار در آغوش زخم من
در کام تشنه است چو آب روان لذيذ
انديشه از عتاب ندارم که مى شود
دشنام تلخ ازان لب شکر فشان لذيذ
در پاى نخل ميوه دهد لذت دگر
دشنام روبرو بود از دلستان لذيذ
ماهى ز آب بحر ندارد شکايتى
باشد شراب تلخ به ميخوارگان لذيذ
اين چاشنى که دست ترا هست مى شود
چون نيشکر خدنگ تو در کام جان لذيذ
هر کس به کيمياى قناعت رسيده است
در کام او بود چو هما استخوان لذيذ
در کام قانع آب حيات است نان خشک
بى نان خورش به منعم اگر نيست نان لذيذ
آن مست ناز سوخت دلم را ز انتظار
غافل که اين کباب بود خونچکان لذيذ
صائب ز فيض چاشنى عشق گشته است
اشعار آبدار تو در هر دهان لذيذ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید