شماره ٥٢٥: ترا چون صبح خندان آفريدند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
ترا چون صبح خندان آفريدند
مرا چون ابر گريان آفريدند
من آن روز از سلامت دست شستم
که آن چاه زنخدان آفريدند
بلاهاى سيه را جمع کردند
ازان زلف پريشان آفريدند
دونيم آن روز شد چون پسته دلها
که آن لبهاى خندان آفريدند
شکست آن روز شاخ زلف خوبان
که آن خط چو ريحان آفريدند
لطافتهاى عالم گرد کردند
ازان سيب زنخدان آفريدند
براى شمع آن روى دل افروز
ز بخت ما شبستان آفريدند
ازان مژگان شرم آلود در دل
جراحتهاى پنهان آفريدند
شکست آن روز بر قلب دل افتاد
که آن صفهاى مژگان آفريدند
فلکها شد چو گو آن روز غلطان
که آن زلف چو چوگان آفريدند
سرزلف سبکدست بتان را
پى تاراج ايمان آفريدند
اگر در حسن خوبان هست آنى
سراپاى ترا زان آفريدند
پى تاراج خرمنگاه هستى
نگاه برق جولان آفريدند
چو چشم يار ما دلخستگان را
ز عين درد درمان آفريدند
به خود پرداختن زان دل نيايد
که چون آيينه حيران آفريدند
ازان لبها شراب ونقل صائب
براى مى پرستان آفريدند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید