زخم ما پهلو به خنجر مى دهد
شيشه ما سنگ را پر مى دهد
سينه ما از هجوم درد وداغ
يادى از صحراى محشر مى دهد
شوق از افتادگان راه عشق
مى ستاند پاوشهپر مى دهد
بى مگس هرگز نماند عنکبوت
رزق را روزى رسان پر مى دهد
نااميدى اول اميدهاست
نخل ما چون خشک شد بر مى دهد
هوشيارى گر چه جان گفتگوست
مى سخن را رنگ ديگر مى دهد
از بزرگى برخورد يارب محيط
مى ستاند موم وعنبر مى دهد
همت مردان مگر کارى کند
نقش ما کى داد ششدر مى دهد
مى دهد زر را به زر هرکس چو گل
خرده خود را به ساغر مى دهد
مى شود چون خامه صائب سرخ را
هر که در راه سخن سر مى دهد