شماره ٥١٢: سخن کى به جانهاى غافل نشنيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
سخن کى به جانهاى غافل نشنيد
ز دل هر چه برخاست در دل نشيند
غبار يتيمى است جوياى گوهر
غم عشق در جان کامل نشيند
اگر صيد غافل شود عذر دارد
ز صياد عيب است غافل نشيند
مرا مى کند سنگ طفلان حصارى
اگر جوش دريا به ساحل نشيند
به دنيا نگردد مقيد سبکرو
به ويرانه سيلاب مشکل نشيند
تو کز اهل جسمى سبک ساز خودرا
که دل کشتيى نيست در گل نشيند
چو دريا نگردد تهيدست هرگز
کريمى که در راه سايل نشيند
شود محو در يک دم از جلوه حق
دو روزى اگر نقش باطل نشيند
مرا خاک گشتن درين راه ازان به
که گردم به دامان منزل نشيند
به افشاندن دست صائب نخيزد
غبارى که بر دامن دل نشيند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید