شماره ٤٩١: مباد روى تو از پرده حجاب بر آيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
مباد روى تو از پرده حجاب بر آيد
قيامت است چو از مغرب آفتاب بر آيد
من آن زمان به فراغت بر آورم نفس از دل
که بوى سوختگى از دل کباب بر آيد
اگر سخن ز کسادى نشد به خاک برابر
چرا بهم چو زنى گرد از کتاب بر آيد
نسيم زلف ترا گر گذاربر ختن افتد
نفس گداخته از پوست مشک ناب بر آيد
سياهى از دل سالک رود به گوشه نشينى
ستاره از ته اين ابر آفتاب بر آيد
مگر برند به دوزخ مرا سوال نکرده
وگر نه کيست که از عهده جواب بر آيد
که مى تواند ازان روى دلفريب گذشتن
که از نظاره او عمر از شتاب بر آيد
گشود پرده ز رخسار حشر صرصر آهم
نشد که روى تو بيرحم از نقاب بر آيد
به جد وجهد توان راه عشق برد به پايان
اگر ز زلف به شبگير پيچ وتاب بر آيد
اگر فتد به غلط راه جغد در دل تنگم
نفس گداخته صائب ازين خراب بر آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید