با روى تو خورشيد درخشان چه نمايد
با زلف تو طول شب هجران چه نمايد
از خنده خشکى چه نظر آب توان داد
پيش لب او پسته خندان چه نمايد
در ديده آن کس که غبار خط او ديد
ياقوت چه باشد خط ريحان چه نمايد
پروانه به گل کى شود از شمع تسلى
با حسن گلو سوز گلستان چه نمايد
در روشنى روز چه پرتو دهد انجم
با چهره خندان لب خندان چه نمايد
جايى که بود نه فلک از بى سروپايان
گوى سر ما در خم چوگان چه نمايد
با شور محبت چه بود شور قيامت
در پيش نمکزار نمکدان چه نمايد
در معرکه هر چند جگر دار بود دل
با آن صفت برگشته مژگان چه نمايد
هر چند صنوبر به رعونت علم افروخت
با قامت آن سرو خرامان چه نمايد
اوراق دل از ربط نيفتد به گسستن
سى پاره به جمعيت قرآن چه نمايد
از خوان قناعت شده چشم ودل ما سير
در ديده ما نعمت الوان چه نمايد
اين آن غزل حضرت رکناست که فرمود
پاى ملخى پيش سليمان چه نمايد