شماره ٤١٧: چون شبنم مى بر رخ جانان بنشيند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
چون شبنم مى بر رخ جانان بنشيند
در آب وعرق چشمه حيوان بنشيند
شرمنده خونگرمى اشکم که همه عمر
نگذاشت مراگردبه مژگان بنشيند
دل صاف کن آن گاه ز ماحرف طلب کن
از آينه طوطى به دبستان بنشيند
مژگان شمرم بوسه زنم بر کف پايش
در چشمم اگر خار مغيلان بنشيند
آن کس که چو يوسف بودش چشم عزيزى
شرط است که يک چند به زندان بنشيند
از طعنه خامان نشود کند طبيعت
کى آتش سوزنده به دامان بنشيند
گر خضر ببيند لب جان پرور او را
در ماتم سر چشمه حيوان بنشيند
هر کس که چو صائب به تکلف نکند زيست
پيوسته چو گل خرم وخندان بنشيند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید