شماره ٤١٣: آنها که به فردوس رخ يار فروشند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
آنها که به فردوس رخ يار فروشند
از سادگى آيينه به زنگار فروشند
گنج دو جهان قيمت قيمت يک چشم زدن نيست
گر زان که به زر لذت ديدارفروشند
درد دل بيمار به هر کس نتوان گفت
اين جنس گران را به پرستارفروشند
سازند عيان محضر بى مغزى خود را
جمعى که به هم طره دستارفروشند
بى زرق وريا نيست نماز شب زاهد
معيوب بود هر چه شب تارفروشند
چون يوسف از امداد خسيسان مرو از راه
کز چاه برآرند وبه بازارفروشند
مفروش دلى را چو خريدى به دو عالم
کاين نيست متاعى که به بازارفروشند
پروانه سبق برد ز بلبل به خموشى
حيف است که کردار به گفتار فروشند
بى مغز گروهى که به آشفته دماغان
چون صبح پريشانى دستارفروشند
صائب مگشا لب که به بازار خموشان
در جيب صدف گوهر شهوارفروشند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید