شماره ٤٠٥: خوش وقت گروهى که در انديشه يارند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
خوش وقت گروهى که در انديشه يارند
چون کعبه روان روى به ديوار ندارند
در دامن يارند چو آيينه شب وروز
هر چند گرفتار درين گرد وغبارند
دارند بر اين سبز چمن سير چو پرگار
هر چند که چون نقطه مرکز به قرارند
گردن نکشند از خط تسليم به هر حال
گر بر سر تختند وگربرسر دارند
پوشيده به ظاهر نظر خود ز دو عالم
از داغ درون واله آن لاله عذارند
آه است درين باغ نهالى که نشانند
اشک است درين مزرعه تخمى که بکارند
خود را نشمارند ز ارباب بصيرت
با آن که شرر در جگر سنگ شمارند
آسوده ز سير فلک و گردش چرخند
حيرت زده جلوه مستانه يارند
آيند چو با خويش کم از مور ضعيفند
در بيخبرى پشه سيمرغ شکارند
از خرقه پشمينه توان يافت که اين جمع
بى ديده بد نافه آهوى تتارند
چون شبنم پاکيزه گهر جسم گدازان
در دامن گلزار به خورشيد سوارند
جمعى که به آن گلشن بيرنگ رسيدند
آسوده ز نيرنگ خزانند وبهارند
قانع به شکار خس وخارند ز گوهر
چون موج گروهى که طلبکار کنارند
جمعى که به اين نقش ونگارند نظرباز
محروم ز رخساره بى پرده يارند
صائب خبرى نيست نهان از دل ايشان
هر چند به ظاهرخبر از خويش ندارند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید