شماره ٣٦٦: ساقى دهن شيشه ما باز به لب کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
ساقى دهن شيشه ما باز به لب کرد
جان عجبى در تن ارباب طرب کرد
دريا نه کريمى است که بى خواست نبخشد
بيهوده صدف باز دهن را به طلب کرد
خامش منشينيد که از خامشى شمع
پروانه بى غيرت ما روز به شب کرد
با کوزه سربسته ز دريا چه توان برد
محروم ز وصل تو مرا شرم وادب کرد
برگى است خزان ديده که از ثمرش نيست
دستى که طمعکار بدآموز طلب کرد
بى ابر صدف قطره اى از بحر نيابد
درعالم امکان نتوان ترک سبب کرد
پيوست به گل خورشيد جهان روشنى شمع
زان گريه جانسوز که در دامن شب کرد
از چوب گل آتش ننهد سرکشى از سر
عاقل نتوان اهل جنون رابه ادب کرد
در خواب زد از دولت بيدار جهان دست
از ساده دلى هر که تفاخر به نسب کرد
آراست نسب نامه خود را به دو مطلع
هر کس نسب خويش مزين به حسب کرد
در خلوت خورشيد ز خميازه آغوش
بيطاقتى صبح مرا مست طلب کرد
صائب چه کند باده ننوشد که درين بزم
هشيار ز جانان نتوان بوسه طلب کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید