شماره ٣٠٠: سير از رخ تو ديده به ديدن نمى شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
سير از رخ تو ديده به ديدن نمى شود
گل زين چمن تمام به چيدن نمى شود
در دل گره ز زلف تو داريم شکوه ها
کوتاه حرف ما به شنيدن نمى شود
از شرم خويش در پس ديوار مانده ايم
ورنه نقاب مانع ديدن نمى شود
از آب تلخ تازه شود داغ تشنگى
حرص شراب کم به کشيدن نمى شود
هر چند مادرست به اطفال مهربان
تحصيل شير جز به مکيدن نمى شود
پيرى قساوت از دل ظالم نمى برد
دل نرم تيغ را به خميدن نمى شود
خم در خم سپهر، عبث آه کرده است
کم زور اين کمان به کشيدن نمى شود
در گوهر لطيف بود آب بيقرار
حيرت حجاب اشک چکيدن نمى شود
در حسن نقش تن ندهد دل چو ساده شد
آيينه روشناس به ديدن نمى شود
صائب ز بس که محو شکر خواب غفلت است
بيدار چشم ما به پريدن نمى شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید