شماره ٢٩٧: در کوى عشق درد وبلا کم نمى شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
در کوى عشق درد وبلا کم نمى شود
از باغ خلد برگ ونوا کم نمى شود
موج از شکست روى نمى تابد از محيط
اخلاص ما به جور وجفا کم نمى شود
هر داغ حسرت تو کم از آفتاب نيست
عمر شب فراق چرا کم نمى شود
تا چون هدف ترا رگ گردن بجاى هست
آمد شد خدنگ قضا کم نمى شود
قاصد تسلى دل عاشق نمى دهد
شوق حرم به قبله نما کم نمى شود
دندان ما ز خوردن نعمت تمام ريخت
اندوه روزى از دل ما کم نمى شود
بى آفتاب، صبح چه روشنگرى کند
از نامه تيره روزى ما کم نمى شود
دندان به دل فشار، گر اهل سعادتى
بى استخوان غرور هما کم نمى شود
تيغ شهادت است دل گرم را علاج
اين تشنگى به آب بقا کم نمى شود
سيرى ز وصل نيست دل بيقرار را
از کاه، حرص کاهربا کم نمى شود
نتوان ز طبع شعله برون برد اشتها
تا زنده است، حرص گدا کم نمى شود
صائب هزار مرتبه کرديم امتحان
درد سخن به هيچ دوا کم نمى شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید