شماره ٢٨٥: دستى ز روى لطف برآرى چه مى شود؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
دستى ز روى لطف برآرى چه مى شود؟
ما را اگر به ما نگذارى چه مى شو؟
ما را اگر به ما نگذارى چه مى شود
ايينه را ز گل بدر آرى چه مى شود
يک عمر گنج در دل ويرانه آرميد
يک شب درين خرابه سر آرى چه مى شود
چون مى توان به جلوه مرا پايمال کرد
تمکين اگر به خود نسپارى چه مى شود
اين يک نفس که ديده ما ميهمان توست
آيينه پيش رو نگذارى چه مى شود
اى خونى اميد، به اين دستگاه حسن
اين يک دو بوسه را نشمارى چه مى شود
بعد از هزار سال که يک وعده کرده اى
در عذر لنگ پا نفشارى چه مى شود
دل را به چهره عرق آلود تازه کن
تخمى درين بهار بکارى چه مى شود
اى ابر بيجگر که ز درياست دخل تو
بر مزرع اميد ببارى چه مى شود
هر چند قلبهاى تو نقدست پيش ما
با دوستان بهانه نيارى چه مى شود
شرم گناه، دوزخ اهل حيا بس است
جرم مرا به روى نيارى چه مى شود
صبح از دم شمرده حيات دوباره يافت
پاس نفس چو صبح بدارى چه مى شود
در قلزمى که سعى به جايى نمى رسد
صائب عنان به موج سپارى چه مى شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید