شماره ٢٥٧: در گلشنى که بند قباى تو وا شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
در گلشنى که بند قباى تو وا شود
چندين هزار پيرهن گل قبا شود
ريزند اگر به ديده من بيغمان نمک
در چشم قدردانى من توتيا شود
بخت سيه نبرد روانى ز طبع من
از سنگ سرمه آب کجا بى صدا شود
مى بايدش به تيغ سر خود به طرح داد
هر کس که چون قلم به سخن آشنا شود
طغيان نفس بيش شود در توانگرى
اين مار چون به گنج رسد اژدها شود
احسان چرخ سفله نباشد به جاى خويش
نعمت نصيب مردم بى اشتها شود
گردد به چار موجه کثرت کجا حريف
آيينه اى کز آب گهر بى صفا شود
ديوانگى به سنگ ملامت شود تمام
خوش وقت دانه اى که به اين آسيا شود
صائب گزيده مى شود از ميوه بهشت
دستى که با ترنج ذقن آشنا شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید