شماره ٢٤٧: زاهد به کعبه با سر و دستار مى رود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
زاهد به کعبه با سر و دستار مى رود
اين مست بين که روى به ديوار مى رود
زان شاخ گل شکيب من زار مى رود
زين دست وتازيانه دل از کار مى رود
آسوده اند مرده دلان از سؤال حشر
اين اعتراض با دل بيدار مى رود
منصور سر گذاشت درين راه، برنگشت
زاهد درين غم است که دستار مى رود
در کاهش وجود به جان سعى مى کند
چون خامه هر که از پى گفتار مى رود
کارى به ذوق بوسه ربايى نمى رسد
دلهاى شب نسيم به گلزار مى رود
کار خوشى است شغل محبت ولى چه سود
کز حسن کار دست ودل از کار مى رود
ترسانده است چشم ترا و هم بيجگر
ورنه برهنه گل به سر خار مى رود
روشنگر وجود بود آرميدگى
آيينه است آب چو هموار مى رود
اين آن غزل که مولوى روم گفته است
اين نفس ناطقه پى گفتار مى رود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید