شماره ٢٤٣: بيرون ز خود کسى که پى مدعا رود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
بيرون ز خود کسى که پى مدعا رود
بر پشت بام کعبه به کسب هوا رود
از محفلى که آينه رو بر قفا رود
چشم و دل نديده عشق کجا رود
عاشق ز موميايى تدبير فارغ است
در سوختن شکستگى از بوريا رود
هر کس کند نماز براى قبول خلق
بر پشت بام کعبه به کسب هوا رود
حيرت بهم نمى خورد از نقش خوب وزشت
آيينه رو گشاده بود هر کجا رود
شبنم به آفتاب رسانيد خويش را
دلهاى آب گشته ما تا کجا رود
عام است فيض صحبت دلهاى پاکباز
ز آيينه خانه هر که رود با صفا رود
دارد کسى که سر به ته بال خويشتن
هر کجا رود به سايه بال هما رود
سختى پذير باش که گرددسفيدروى
هر دانه اى که در دهن آسيا رود
مى نيست جوهرى که نريزند زر بر او
قارون اگر به ميکده آيد گدا رود
دل چون ز جاى رفت نيايد به جاى خويش
اين عضو رفته نيست که ديگر به جارود
در واديى که رو به قفا قطع ره کنند
بينا کسى بود که در او با عصارود
صائب سخنورى که خيالش غريب شد
زير فلک غريب بود هر کجا رود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید