شماره ٢٣٨: از دل هرآنچه خاست دل آن را مکان بود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
از دل هرآنچه خاست دل آن را مکان بود
از گوش نگذرد سخنى کز زبان بود
بى برگى آرميدگى دل دهد ثمر
خواب بهار باغ به فصل خزان بود
از دور باش عقل چه پرواست عشق را
سيل بهار را چه غم ديده بان بود
معشوق بى حجاب مهياى آفت است
گل چون شکفت بار دل باغبان بود
کردار رابه هر سر مويى است ده زبان
گفتار را چو تيغ همين يک زبان بود
بر دوش کوه بسته سبکبار مى رويم
در واديى که آبله بر پاگران بود
در عالمى که همت ما سير مى کند
گردون گل پياده آن بوستان بود
صائب چه شکوه مى کنى از خاکمال چرخ
غير از غبار دل چه درين خاکدان بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید