شماره ٢٣٧: اشکى که گوهرش ز نژاد جگر بود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
اشکى که گوهرش ز نژاد جگر بود
هرقطره اش ستاره صبح اثر بود
در حسرت قلمرو آرام سوختيم
چون آفتاب چند کسى دربدر بود
گوهرنماى جوهر ذاتى خويش باش
خاکش به سر که زنده به نام پدر بود
عمر دراز سرو به اقبال سر کشى است
خون گل پياده به طفلان هدر بود
قاصد به گرد جذبه عاشق نمى رسد
بند قباى گرمروان بال و پر بود
از جوش العطش ننشيند به آب تيغ
خون کسى که تشنه لب نيشتر بود
تا چند جنس يوسفى طالع مرا
خاک غم از غبار کسادى به سر بود
صائب ز اشک هرزه درا درحساب باش
طفلى که شوخ چشم بود پرده دربود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید