شماره ٢٢٣: گيرم نقاب دور ز سيماى او کنند
گيرم نقاب دور ز سيماى او کنند
کو چشمى آنچنان که تماشاى او کنند
در اولين نگاه به معراج مى رسند
عشاق اگر نظاره بالاى او کنند
مژگان به هم نمى زند از آفتاب حشر
چشمى که باز بر رخ زيباى او کنند
هر ساعتش به عمر درازى برابرست
عمرى که صرف زلف دلاراى او کنند
افتد کلاه عقل ز سر کاينات را
هر گه نظر به قامت رعناى اوکنند
لغزيد پاى عالمى از لطف ساعدش
اى واى اگر نظر به سراپاى او کنند
حوران برآورند سر از روزن بهشت
بى پرده تا ز دور تماشاى او کنند
در آتش است نعل دل داغ ديدگان
تا همچو لاله جاى به صحراى اوکنند
پرگاروار هر دو جهان با دل دو نيم
جولان به گرد نقطه سوداى او کنند
صائب عطيه اى است که کمتر ز وصل نيست
ما را اگر رها به تمناى او کنند
|
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل |
نظرات نوشته شده