شماره ٢١٥: جمعى که زير تيغ فنا دست وپا زنند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
جمعى که زير تيغ فنا دست وپا زنند
چون موج پشت دست به آب بقا زنند
دور قدح به مرکز ما مى شود تمام
در محفلى که ساغر مرد آزما زنند
هر قطره ايش پرده خواب دگر شود
بر روى بخت خفته گر آب بقا زنند
قرصى اگر به سفره روشندلان بود
ذرات را ز پرتو همت صلا زنند
سنگ ملامتى که به روشندلان رسد
گيرند از هوا در صلح وصفا زنند
جمعى که روى تلخ کنند از قضاى حق
غافل که زهر بر دم تيغ قضا زنند
داريم نامه اى ز دل خود سياهتر
مهر قبول بر ورق ما کجا زنند
صائب به شيشه خانه دل سنگ مى زنند
آنان که حرف سخت به روى گدا زنند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید