شماره ١٩٩: تيغ زبان به عاشق حيران چه مى کند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
تيغ زبان به عاشق حيران چه مى کند
با پاى خفته خار مغيلان چه مى کند
يک بار سر برآر زجيب قباى ناز
دست مرا ببين به گريبان چه مى کند
مرهم به داغهاى جگرسوز مامنه
اين دانه هاى سوخته باران چه مى کند
بيهوده دست بر دل ما مى نهد طبيب
با شور بحر پنجه مرجان چه مى کند
دل چون نماند گو خرد وهوش هم ممان
اين خانه خراب نگهبان چه مى کند
آن را که عشق نيست چه لذت ز زندگى است
آن را که جانستان نبود جان چه مى کند
مطلب ز سير باديه از خود رميدن است
از خود رميده سيربيابان چه مى کند
شرم تو چشم بندتماشاييان بس است
آن روى شرمناک نگهبان چه مى کند
پروانه را سراب بود نور ماهتاب
لب تشنه تو چشمه حيوان چه مى کند
در کان لعل لاله سيراب گو مباش
شمع و چراغ خاک شهيدان چه مى کند
چون دل بجاى نيست چه حاصل ز وصل يار
از دست رفته سيب زنخدان چه مى کند
بى موج يک سفينه به ساحل نمى رسد
يوسف حذر ز سيلى اخوان چه مى کند
شور مرا به دامن صحراچه حاجت است
اين آتش فروحته دامان چه مى کند
بى غم نيافته است کسى وصل غمگسار
صائب شکايت ازغم هجران چه مى کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید