شماره ١٧٩: هربلبلى که زمزمه بنياد مى کند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
هربلبلى که زمزمه بنياد مى کند
اول مرابه برگ گلى ياد مى کند
از درد رو متاب که يک قطره خون گرم
دردل هزار ميکده ايجاد مى کند
آهى که زير لب شکند دردمند عشق
در سينه کار تيشه فولاد مى کند
اين ظلم ديگرست که عاشق شکار من
چون مرغ پر شکسته شد آزاد مى کند
در ناف حسن سعى شود مشک عاقبت
خونى که صيد دردل صياد مى کند
ديوان عاشقان به قيامت نمى کشد
ايام خط تلافى بيداد مى کند
عاجز چو سبزه ته سنگ است دردلت
آهم که ريشه در دل فولاد مى کند
خواهد ثواب بت شکنان يافت روز حشر
هر کس که در شکست من امداد مى کند
رنگى که از خزان خجالت شکسته شد
بر چهره کار سيلى استاد مى کند
پيوسته سرخ رو بود از پاک گوهرى
هر کس که چون شراب دلى شاد مى کند
از پيچ وتاب اهل سخن صائب آگه است
چون سرو هر که مصرعى ايجاد مى کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید