شماره ١٦٩: زينسان که شيشه خنده مستانه مى زند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
زينسان که شيشه خنده مستانه مى زند
آخر شراب بر سر پيمانه مى زند
بيکار نيست گريه بى اختيار شمع
آبى بر آتش دل پروانه مى زند
درمشک سوده تابه کمر غوطه مى خورد
مشاطه اى که زلف ترا شانه مى زند
در کشورى که مشرق دلهاى روشن است
خورشيد گل به روزن کاشانه مى زند
رطل گران تکلف مخمور مى کند
طفلى که سنگ بر من ديوانه مى زند
ما ونگاه يار که ناآشنايى اش
ناخن به دل چو معنى بيگانه مى زند
تا کعبه هست دير ز آفت مسلم است
اين برق خويش را به سيه خانه مى زند
صائب کسى که بگذرد از سر سپندوار
خود را به قلب شعله دليرانه مى زند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید