شماره ١٦٤: عاشق که حرف عشق به اغيار مى زند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
عاشق که حرف عشق به اغيار مى زند
آبى به روى صورت ديوار مى زند
نظاره اش به خرج تماشا نمى رود
چشمى که ساغر ازدل هشيار مى زند
اميدوار باش که از فيض آفتاب
در سنگ لعل ساغر سرشار مى زند
مجنون حذر ز سنگ ملامت نمى کند
اين کبک مست خنده به کهسار مى زند
بيدار هر که مى شود از خواب بيخودى
دانسته پا به دولت بيدار مى زند
آن را که نارسا نبود پيچ وتاب عشق
چون زلف دست در کمر يار مى زند
چون زخم آب از دل صاف است مرهمش
زخمى که يار بر من افگار مى زند
خون در لباس دردل مرغ چمن کند
هر کس گلى به گوشه دستار مى زند
صائب ز پاس شيشه ناموس فارغ است
هر کس پياله بر سر بازار مى زند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید