شماره ١٥٩: چون حرف شکوه برق ز تيغ زبان زند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
چون حرف شکوه برق ز تيغ زبان زند
تبخاله قفل خامشيم بر دهان زند
ديگر چو تير قد نکند راست در مصاف
آن را که ابروى تو به پشت کمان زند
شد سروى از بهار رخش آه سرد من
کز جلوه پشت پاى بر آب روان زند
آه بلندى از جگر رشک مى کشم
خورشيد بوسه چند بر آن آستان زند
تير از تنم برآورد انگشت زينهار
از خون گرم من لب تيغ الامان زند
نگذاشت پاى سرو ببوسيم تنگ چشم
دست چنار بر کمر باغبان زند
صائب ز حسرت قفس ودام سوختيم
کو برق خانه سوز که بر آشيان زند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید