شماره ١٤٨: مردم ز فيض عالم بالا چه ديده اند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
مردم ز فيض عالم بالا چه ديده اند
غير از حباب وموج ز دريا چه ديده اند
ما پيش پاى خويش نديديم همچو شمع
تا ديگران ز ديده بيناچه ديده اند
ما سر تيره بختى خود را نيافتيم
تا روشنان عالم بالا چه ديده اند
جمعى که بسته اند کمر در شکست ما
غير از صفا ز آينه ما چه ديده اند
دل چون گشاده نيست چه صحرا چه کوچه بند
سوداييان ز دامن صحرا چه ديده اند
آنها که ترک دولت جاويد کرده اند
زين پنج روز دولت دنيا چه ديده اند
جمعيت است سلسله جنبان افتراق
مردم ز جمع کردن دنيا چه ديده اند
ما حاصلى ز پرورش خود نيافتيم
تا نه فلک ز پرورش ما چه ديده اند
صد زخم مى خورند و ز دنبال مى روند
مردم ز خار خار تمنا چه ديده اند
پوشيده چشم مى گذرند از در بهشت
تا اهل دل ز رخنه دلها چه ديده اند
جمعى که راه عقل به پايان رسانده اند
جز ماندگى وآبله پا چه ديده اند
چون نرگس اين گروه که ارباب بينشند
جز پيش پا ز ديده بينا چه ديده اند
چون مى کند به وعده وفا عاقبت کريم
اين شوخ ديدگان ز تقاضا چه ديده اند
در پيش پاى خويش نبينند از غرور
ناديدگان ز خويشتن آياچه ديده اند
چون کار کردنى است هم امروز خوشترست
اين کاهلان ز مهلت فردا چه ديده اند
از عقل نيست دل به سر زلف باختن
ياران موشکاف در اينجا چه ديده اند
در حيرتم که نغمه سرايان اين چمن
در گل بغير خنده بيجا چه ديده اند
در چشم بستن است تماشاى هر دوکون
اين کور باطنان ز تماشاچه ديده اند
صائب چو در شکستن خود اميد نصرت است
احباب در شکستن اعدا چه ديده اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید