شماره ١٢٠: ساقى به يک پياله که وقت سحر رساند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
ساقى به يک پياله که وقت سحر رساند
ما را ازين جهان به جهان دگر رساند
صد حلقه براميد من افزود پيچ وتاب
هر رشته اى که ريشه به آب گهر رساند
ياقوت آتشين ترا ديد آب شد
لعلى که آفتاب به خون جگر رساند
ما را رساند بى پرو بالى به کوى دوست
پروانه را به شمع اگر بال وپر رساند
از دولت نخوانده مرا ساخت بيخبر
هرکس به من ز آمدن او خبر رساند
زنهار تلخ وتند مشو کز زبان چرب
بادام خويش را به وصال شکر رساند
مخمور را به رطل گران دستگير شد
ما را کسى که سنگ ملامت به سر رساند
از ديده سفيد به مطلب رسيد دل
اين نخل را شکوفه به وصل ثمر رساند
در وادى طلب نفس برق وباد سوخت
اين راه را دگر که تواند بسر رساند
نقصان نکرده است ز اهل سخن کسى
شد سبز حرف هر که به طوطى شکر رساند
شاخ از شکستگى به ثمر گرچه کم رسد
ما را دل شکسته به وصل ثمر رساند
صائب چو خون مرده نرفتم ز جاى خود
چندان که روزگار به من نيشتر رساند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید