شماره ١١٧: چون چشم خوابناک که شوخى ازو چکد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
چون چشم خوابناک که شوخى ازو چکد
از آرميدن دل من جستجو چکد
آب حيات در قدح خضر خون شود
روزى که آب تيغ مرا در گلو چکد
از آب خضر تشنه لبان را شکيب نيست
مشکل که خونم از دم شمشر او چکد
صد پيرهن عرق کند از پاکدامنى
شبنم اگر به دامن آن گل فروچکد
گلگونه عذار کنندش سمنبران
خونابه اى که از دل بى آرزوچکد
زان دم که چون پياله مرا چشم باز شد
نگذاشتم که باده ز دست سبو چکد
دامن ز رنگ وبوى گل ولاله مى کشد
چون خون من دلير بر آن خاک کو چکد
تيغى است آبدار به خونريز سايلان
هر آستانه اى که بر او آبرو چکد
صائب ز دل برون ندهم اشک و آه را
آن غنچه نيستم که ز من رنگ وبو چکد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید