شماره ١١٣: از سرگذشته سربه گريبان نمى کشد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
از سرگذشته سربه گريبان نمى کشد
اين شمع کشته ناز شبستان نمى کشد
هر جا رود به محمل ليلى است همرکاب
مجنون کدورتى ز بيابان نمى کشد
خونين دل ترا هوس تاج لعل نيست
منت ز لاله کوه بدخشان نمى کشد
من بى نصيبم از تو وگرنه کدام خار
از گل هزار لطف نمايان نمى کشد
بى چشم ز خم در قدمش هست خار عشق
آن را که دل به سير گلستان نمى کشد
از سبزه خط تو چکد آب زندگى
اين خضر ناز چشمه حيوان نمى کشد
از زخم خار نيست خطر گردباد را
مجنون قدم ز خار مغيلان نمى کشد
شادم به ضعف خويش که بيمارى نسيم
ناز طبيب و منت درمان نمى کشد
بر چرخ اگر برآمده گوهر نمى شود
تا قطره پاى خويش به دامان نمى کشد
کوه غم است در نظرش سايه کريم
آزاده اى که منت احسان نمى کشد
شيرين نمى شود چو گهر استخوان او
يک چند هر که تلخى عمان نمى کشد
اقبال خط بلند بود ورنه هيچ کس
صف در برابرصف مژگان نمى کشد
مورى که پاى حرص به دامن کشيده است
خود را به روى دست سليمان نمى کشد
صائب کسى که سر به گريبان خود کشيد
ناز بهشت و منت رضوان نمى کشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید