شماره ٦٤: خوش وقت قطره اى که زدريا سفر نکرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
خوش وقت قطره اى که زدريا سفر نکرد
آواره خويش را به هواى گهر نکرد
موجى ازين محيط سيه کاسه برنخاست
کز جلوه فريب مرا تشنه ترنکرد
مانند نخل موم نهال اميد ما
در مغز خاک ريشه به ذوق ثمر نکرد
شد همچو تخم سوخته در خاک ناپديد
دلمرده اى که تربيت بال وپر نکرد
بر آب تلخ بحر کجا سايه افکند
ابرى که التفات به آب گهر نکرد
دلها ز داغ ماتم پروانه آب شد
آن شمع آستين خود از گريه ترنکرد
دريا ز لطف پرده چشم حباب شد
آن سنگدل نگاه به آهل نظر نکرد
با آن که نونياز ستم بود خط او
ملک دلى نماند که زير وزبر نکرد
صائب بساز از رخ او بانگاه دور
با آفتاب دست کسى در کمر نکرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید