شماره ١٤: اسير بند قضا رو گشاده مى بايد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
اسير بند قضا رو گشاده مى بايد
به تيغ گردن تسليم داده مى بايد
ز پاس عزت روشندلان مشو غافل
که سرو بر لب آب ايستاده مى بايد
مگير تنگ به مردم که اهل دولت را
دل گشاده ودست گشاده مى بايد
عنان نفس ز کف دادن از بصيرت نيست
سگ درنده اسير قلاده مى بايد
به قدر آنچه بود برگ نخل بيش از بار
زبان شکر ز نعمت زياده مى بايد
کمند جاذبه از شش جهت عنان تاب است
به راه کعبه مقصد چه جاده مى بايد
سؤال را گره جبهه قفل لب گردد
در سراى کريمان گشاده مى بايد
ترا چو مور ازان حرص دربدر دارد
که لقمه از دهن خود زياده مى بايد
مدار دست ز دامان جام مى صائب
اگر ترا دل ودست گشاده مى بايد
به بحر صائب اگر آشنايى ات هوس است
نخست شستن دست از اراده مى بايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید