شماره ٤: ز دل خيال ميانش بدر نمى آيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
ز دل خيال ميانش بدر نمى آيد
ز لفظ معنى پيچيده بر نمى آيد
نظر ز عارض او برنمى توانم داشت
بهشت اگر چه مرا در نظرنمى آيد
پيام لطف تو با عاشق اختيارى نيست
گرفتگى ز نسيم سحر نمى آيد
به باددستى طوفان چه مى کند لنگر
شکيب با دل خودکام برنمى آيد
شرر به آتش سوزنده بازگشت نمود
حضور خاطر ما از سفر نمى آيد
ز آبگينه او بر دلم غبارى نيست
که عاشقى ز پريشان نظر نمى آيد
سبوى باده دل تنگ در جهان نگذاشت
ز دست بسته مگو کار برنمى آيد
دلم دونيم شد از ديدنش که مى گويد
که کار تيغ ز موى کمر نمى آيد
چرا ز بيم کنار از کنار مى گذرى
ترا که موى ميان در نظر نمى آيد
ازين چه سود که درياست در گره او را
چو دفع تشنه لبى از گهر نمى آيد
ز شرم خنده او استخوان صبح گداخت
شکر به حسن گلوسوز برنمى آيد
که بر چراغ دل من زد آستين صائب
که بوى سوختگى از جگر نمى آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید