شماره ۹٣٦: در ديده ام چه نور روانست آن يکى

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در ديده ام چه نور روانست آن يکى
اين طرفه تر ز ديده نهان است آن يکى
ارباب حسن اگر چه بدل جاى کرده اند
ليکن تن اند جمله و جانست آن يکى
گاهى باين و گاه بآن ميرود گمان
هم اين و آن نه اين و نه آنست آن يکى
هم او جهان و هم ز جهان برتر است او
چون با تو جان که جان جهانست آن يکى
در دائره زمان و مکان زو نشان مجو
بالاتر از زمان و مکانست آن يکى
تا چند گوش بر خبر و چشم بر دليل
بگشاى چشم دل که عيانست آن يکى
تا کى ازين و آن طلبى آنکه با تو هست
بگذر ز اين و آن که همانست آن يکى
در شأن آن يکى ببيان گفتگو مکن
برتر ز گفتگو و بيانست آن يکى
خاموش باش (فيض) که از وصف برتر است
ديگر مگو چنين و چنانست آن يکى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید