شماره ۹٢٤: دلا بگذر ز دنيا تا ز عقبى عيش جان بينى

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دلا بگذر ز دنيا تا ز عقبى عيش جان بينى
در اين عالم بچشم دل بهشت جاودان بينى
چه از دنيا گذر کردى و در عقبى نظر کردى
بيا گامى فراتر نه که اسرار نهان بينى
دو منزل را چه طى کردى سمند عقل پى کردى
بيا با ما به ميخانه که تا پير مغان بينى
بروى پير ما بنگر که تا چشمت شود روشن
ز دست پير ساغر گير تا خود را جوان بينى
چه چشمت گشت از او بينا و شد سرمست از آن صهبا
قدم نه در ره عشاق تا جان جهان بينى
جهان را جان شوى آنگه شوى اقليم جان را سر
شوى از جان جان آگه حقيقت را عيان بينى
شود عرش از برايت فرش و گردد جسم بهرت جان
شود ظلمت همه نور و زمين را آسمان بينى
شوى در عشق حق فانى بمانى جاودان باقى
چه (فيض) از ماسواى حق نه اين بينى نه آن بينى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید