سرکشيهاى جوانان تا کى
دل ما در غم اينان تا کى
از پريشانى زلف ايشان
دل عشاق پريشان تا کى
از فسونهاى خوش خوش چشمان
چشم و دل واله و حيران تا کى
از سراپاى سراپا سوزان
شعله سان سينه فروزان تا کى
با دل ريش و تن خسته زار
دور از آن مرهم و درمان تا کى
دوست را راتبه حرمان تا چند
غير را وصل فراوان تا کى
(فيض) از سر حقيقت دم زن
اين سخنهاى پريشان تا کى