شماره ۸٥٧: شور عشقى در جهان افکنده اى

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شور عشقى در جهان افکنده اى
مستيى در انس و جان افکنده اى
کرده پنهان محيط بيکران
قطره زان در ميان افکنده اى
جلوه داده حسن را زان جلوه باز
پرده بر روى آن افکنده اى
سايه خورشيد روى خويش را
بر زمين و آسمان افکنده اى
يک گره نگشوده زان زلفت دوتا
بوى جانى در جهان افکنده اى
از روانها کرده جوها روان
غلغلى در خاکيان افکنده اى
کاف و نون امر را بى حرف و صوت
در مکان و لامکان افکنده اى
آتشى از عشق خود افروخته
جان خاصان را در آن افکنده اى
دوستانت را براى امتحان
در ميان دشمنان افکنده اى
عارفان را داده برداليقين
جاهلان را در گمان افکنده اى
عاقلان را کار دنيا کرده يار
عاشقان را در فغان افکنده اى
در دل من شوق خود جا داده اى
آتشى دل را بجان افکنده اى
کرده جا در جان و جان خسته را
در طلب گرد جهان افکنده اى
قطره دل را ز عشق خويشتن
در محيط بيکران افکنده اى
داده هم اختيار ما بما
هم ز دست ما عنان افکنده اى
از بهشت و حور داده وعده اى
رغبتى در زاهدان افکنده اى
ز آتش دوزخ وعيدى داده اى
رهبتى در عاصيان افکنده اى
نقش انسان را کشيدستى بر آب
از بنان آنگه بنان افکنده اى
چون بنانش را تو کردى تسويه
پس چرايش از بنان افکنده اى
(فيض) را از عشق ذوقى داده اى
در تماشاى بتان افکنده اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید