اى که دردت با دوا آميخته
در غمت بس خرمى انگيخته
با تو تا پيوند محکم کرده ام
رشته جان از جهان بگسيخته
مهر تو بگرفته سر تا پاى من
عشق تو با جان و دل آميخته
بر درخت عشق در باغ دلم
ميوه هاى گونه گون آويخته
ديده گريانم از درياى عشق
در کنار در و گوهر ريخته
کهنه غربال فلک بر سر مرا
نوبنو غم بر سر غم ريخته
هم ز دردت کن دوا اين درد (فيض)
اى ز دردت صد دوا انگيخته