شماره ٧٧٩: چاره سوداى ما پند نصيحتگر نکرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
چاره سوداى ما پند نصيحتگر نکرد
تلخى دريا علاج خامى عنبر نکرد
حيرت رويش به مژگان فرصت جنبش نداد
موج دست و پا درين بحر گران لنگر نکرد
تا نزد مهر خموشى بر دهن با صد زبان
بوستان پيرا دهان غنچه را پر زد نکرد
گرچه چشم انتظار ما يد بيضا نمود
بوى پيراهن سر از جيب مروت بر نکرد
گرچه عمرى خويش را هموار کرد از پيچ و تاب
رشته ما را کسى شيرازه گوهر نکرد
همت ما پست ماند از پستى سقف فلک
شعله ما راست قد خود درين محمر نکرد
ريخت اشک آتشين در ماتم پروانه شمع
عالمى را سوخت آن بيرحم و چشمى تر نکرد
عالم پرشور گلزارى است بر روشندلان
تلخى دريا اثر در طينت گوهر نکرد
دل فراموش کرد در زلف سياه او مرا
خضر در روز سيه پرواى اسکندر نکرد
تا غبارم سرمه چشم تماشايى نشد
درد سنگين مرا آن سنگدل باور نکرد
تنگى گردون پر و بال مرا درهم شکست
بيضه فولاد اين بيداد بر جوهر نکرد
صائب از تعجيل ايام بهاران غافل است
هر که صاف و درد را چون لاله يک ساغر نکرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید