شماره ٧٤٨: چاره غفلت دل آگاه نتوانست کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
چاره غفلت دل آگاه نتوانست کرد
اين کتان را پاره از هم ماه نتوانست کرد
کى شود کوته به شبگير بلند اين راه دور؟
پيچ و تاب اين رشته را کوتاه نتوانست کرد
بعد عمرى کز درش ناکام گشتم رفتنى
بى مروت همتى همراه نتوانست کرد؟
شد زخط سبز راز آن دهن پوشيده تر
خضر ارشاد من گمراه نتوانست کرد
کرد ما را عاقبت هموارى دشمن خراب
سيل کار آب زير کاه نتوانست کرد
از تزلزل بيش محکم شد بناى غفلتم
رعشه پيرى مرا آگاه نتوانست کرد
اختيارى هست اگر انسان عاجز را، چرا
نقش خود را هيچ کس دلخواه نتوانست کرد؟
از کسادى نيست، کز بيم هجوم مشترى
يوسف ما سر برون از چاه نتوانست کرد
نور حسن او حصارى از خط مشکين نشد
هاله تسخير فروغ ماه نتوانست کرد
تنگ کرد ازبس که ميدان را سپهر سنگدل
از ته دل هيچ کس يک آه نتوانست کرد
واى بر آن کس که با عمر سبکرو همچو باد
دانه خود را جدا از کاه نتوانست کرد
هاله تا قالب تهى از خويشتن صائب نکرد
دست در آغوش وصل ماه نتوانست کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید