شماره ٧٤٥: چاره دل عقل پر تدبير نتوانست کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
چاره دل عقل پر تدبير نتوانست کرد
خضر اين ويرانه را تعمير نتوانست کرد
در کنار خاک عمر ما به خون خوردن گذشت
مادر بيمهر خون را شير نتوانست کرد
راز ما از پرده دل عاقبت بيرون فتاد
غنچه بوى خويش را تسخير نتوانست کرد
گرچه خط داد سخن در مصحف روى تو داد
نقطه خال ترا تفسير نتوانست کرد
محو شد هر کس که ديد آن چشم خواب آلود را
هيچ کس اين خواب را تعبير نتوانست کرد
بى سرانجامى و موزونى هم آغوش همند
سرو رخت خويش را تغيير نتوانست کرد
در نگيرد صحبت پير و جوان با يکدگر
با کمان يک دم مدارا تير نتوانست کرد
نعمت عالم حريف اشتهاى حرص نيست
چشم مورى را سليمان سير نتوانست کرد
حلقه در از درون خانه باشد بيخبر
مطلب دل را زبان تقرير نتوانست کرد
آن شکار لاغرم کز ناتوانى خون من
رنگ آب تيغ را تغيير نتوانست کرد
با بلاى آسمانى پنجه کردن مشکل است
برق را منع از نيستان شير نتوانست کرد
از ته دل هيچ کس صائب درين بستانسرا
خنده اى چون غنچه تصوير نتوانست کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید