شماره ٧٣٩: تا به کى در خواب سنگين روزگارم بگذرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
تا به کى در خواب سنگين روزگارم بگذرد
زندگى در سنگ خارا چون شرارم بگذرد
چند اوقات گرامى همچو طفل نوسواد
در ورق گردانى ليل و نهارم بگذرد
بس که ناز کارنشناسان ملولم ساخته است
دست مى مالم به هم تا وقت کارم بگذرد
چون چراغ کشته گيرم زندگانى را زسر
آتشين رخساره اى گر بر مزارم بگذرد
از شکوه خاکسارى بحر با آن دستگاه
مى شود باريک تا از جويبارم بگذرد
ز انتظار تيغ عمرى شد که گردن مى کشم
آه اگر صياد غافل از شکارم بگذرد
در محيط من به جان خويش مى لرزد خطر
کيست طوفان تا زبحر بيکنارم بگذرد؟
بار منت بر نمى تابد دل آزاده ام
غنچه گردم گر نسيم از شاخسارم بگذرد
با خيال او قناعت مى کنم، من کيستم
تا وصالش در دل اميدوارم بگذرد؟
چون کشم آه از دل پر خون، که باد خوش عنان
مى خورد صدکاسه خون کز لاله زارم بگذرد
با ضعيفى بر زبردستان عالم غالبم
برق مى لرزد به جان کز خارزارم بگذرد
از دل پردرد و داغم زهره مى بازد پلنگ
پر بريزد گر عقاب از کوهسارم بگذرد
من که چون خورشيد تابان لعل سازم سنگ را
از شفق صائب به خون دل مدارم بگذرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید