شماره ٧٠٠: زان پيش کآفتاب بگيرد گلوى صبح

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
زان پيش کآفتاب بگيرد گلوى صبح
روى خود از مى شفقى کن چو روى صبح
زان پيش کز غبار نفس بى صفا شود
لبريز کن سبوى خود از آب جوى صبح
خورشيد چشم آب دهد از نظاره اش
چون شبنم آن که چشم گشايد به روى صبح
در چشم منکران قيامت نمونه اى است
از جوى شير گلشن فردوس، جوى صبح
تو خفته اى و مى شکند خار آتشين
در پاى آفتاب ز بس جستجوى صبح
چون شمع اگر چه مرگ من از نوشخند اوست
صد پيرهن گداختم از آرزوى صبح
اى دل سياه، عزت پيران نگاه دار
در خون مکش ز باده گلرنگ موى صبح
خواهى که سرخ روى شوى در بسيط خاک
چون گل به آب ديده خود کن وضوى صبح
چون آفتاب خامه صائب علم کشيد
پر نور کرد عالمى از گفتگوى صبح



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید