شماره ٦٦٥: چون گذارد خشت اول بر زمين معمار کج

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
چون گذارد خشت اول بر زمين معمار کج
گر رساند بر فلک، باشد همان ديوار کج
مى کند يک جانب از خوان تهى سرپوش را
هر سبک مغزى که بر سر مى نهد دستار کج
زلف کج بر چهره خوبان قيامت مى کند
در مقام خود بود از راست به، بسيار کج
راستى در سرو و خم در شاخ گل زيبنده است
قد خوبان راست بايد، زلف عنبر بار کج
نيست جز بيرون در جاى اقامت حلقه را
راه در دلها نيابد چون بود گفتار کج
فقر سازد نفس را عاجز، که چون شد تنگ راه
راست سازد خويش را هر چند باشد مار کج
قامت خم بر نياورد از خسيسى نفس را
بيش آويزد به دامن ها چو گردد خار کج
هست چون بر نقطه فرمان مدار کاينات
عيب نتوان کرد اگر باشد خط پرگار کج
در نيام کج نسازد تيغ قد خويش راست
زير گردون هر که باشد، مى شود ناچار کج
مى تراود از سراپاى دل آزاران کجى
باشد از مرغ شکارى ناخن و منقار کج
از تواضع کم نگردد رتبه گردنکشان
نيست عيبى گر بود شمشير جوهردار کج
وسعت مشرب، عنان عقل مى پيچد ز راه
موج را بر صفحه دريا بود رفتار کج
گريه مستانه خواهد سرخ رويش ساختن
از درختان تاک را باشد اگر رفتار کج
راست شو صائب نخواهى کج اگر آثار خويش
سايه افتد بر زمين کج، چون بود ديوار کج



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید